سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی به روابط راکفلر ها و شاه ایران ( بخش دوم )

ارسال  شده توسط  سلمان فارسی در 89/11/20 12:28 صبح

نگاهی به روابط راکفلر ها و شاه ایران

 

 
بخش دوم: رابطة شاه با راکفلرها قبل از انقلاب اسلامی
الف: ارتباط تجاری و اقتصادی
بخش اعظم ثروت خانواده راکفلر از نفت به وجود آمده بود و بنابراین هنگامی که در سال 1951 [1330 شمسی] یک دولت ملی [با نخست‌وزیری مصدق] در ایران سرپرستی سازمان نسبتاً بزرگ نفتی کشور را که تا آن زمان مشترکاً زیر نظر ایران و انگلستان اداره می‌شد بر عهده گرفت این رویداد دست کم گرفته نشد.[7] کمپانی‌های نفتی که منافع سهل‌الوصول خود در ایران را از دست رفته می‌دیدند دست به کار شدند و علاوه بر جلوگیری از فروش نفت ایران در بازارهای جهانی برای ایجاد فشار اقتصادی بیشتر دست به اقداماتی مثل خارج کردن گسترده ارز از کشور زدند. در داخل کشور هم تفرقه و چند دستگی زمینه را برای جولان بیگانگان در عرصه کشور آماده کرد و شرکتهای نفتی را که بیشترین ضرر از ملی شدن نفت متحمل شده بودند به فکر چاره انداخت. اگر چه خود شرکتهای نفتی هیچ گونه دستور پیش روی را صادر ننمودند ولی این نکته بر همگان روشن است که آنان تمام قدرت خود را برای فشار آوردن بر دولت‌های خود به ویژه آمریکا به منظور نشان دادن واکنش به کار بردند.[8] در حقیقت این شرکتها پشتوانه اقتصادی کودتای 28 مرداد بودند. در دوره پس از کودتا که نقش آمریکا نسبت به دیگر کشورهای خارجی در ایران افزایش پیدا کرد طبیعی بود که بیشترین منافع نفتی هم نصیب شرکتهای این کشور شود. به همین خاطر در کنسرسیومی که بعد از کودتا به جای شرکت نفت ایران و انگلیس تشکیل شد و پای دیگر کشورها علاوه بر انگلیس را هم به نفت ایران باز کرد کمپانی‌‌های نفتی آمریکایی خصوصاً شرکت اکسون راکفلرها حداکثر درصد و سود را نصیب خود کردند.[9] از لحظه‌ای که شاه دوباره قدرت را در دست گرفت ارتباط تجاری‌اش با راکفلر[ها] رو به افزایش نهاد تا آن که در نهایت همه جانبه شد.[10] از جنبة دیگر در زمینة اقتصادی، چیس یکی از نخستین بانکهایی بود که در سالهای دهه 50 و 60 میلادی متوجه سودهایی شد که می‌تواند از دادوستد با ایران ببرد. در دهه 70 میلادی چیس یکی از بانکهای عمده خارجی در ایران بود، بانکدار شرکت ملی نفت ایران و خود شاه و در ضمن بستانکار عمده دولت بود. در 1974 که شاه سرمایه‌گذاری‌های خارجی را در بانکهای کشور محدود ساخته بود به چیس اجازه داد یک مؤسسة مشترک به نام بانک بین‌المللی ایران بگشاید که مقر آن در تهران بود. پس از 1975 که ایران بر اثر کسری بودجه ناشی از کاهش قیمت نفت درصدد وام گرفتن برآمد چیس از سوی ایران به عنوان بانک اداره کننده انتخاب شد تا کنسرسیوم وام‌دهندگان را جمع‌آوری کند. چیس سپرده هنگفتی در ایران داشت که در 1975 می‌گفتند بالغ بر 5/2 میلیارد دلار یا تقریباً هشت درصد مجموع سپرده‌های بانک است.[11] رابطة بین شاه و بانک چیس مانهاتان چنان نزدیک بود که بعدها در کشاکش و اختلاف دعاوی مالی مربوط به شاه در موافقت‌نامة الجزایر بین ایران و آمریکا گفته می‌شد: تنها کسانی که به راستی می‌دانستند سرمایه‌گذاری شاه در ایالات متحده به چه میزان و به چه صورتی بود افراد مسئول تارهای او در بانک چیس بودند که آنها هم حرفی نزدند.[12] در دورة پیش از انقلاب نام دیوید راکفلر و فعالیت‌های اقتصادی او در ایران بر اثر یک اتفاق دیگر به طور محسوسی به چشم خورد که به آن اشاره می‌کنیم. در روز دوشنبه 7 اردیبهشت ماه سال 1349 روزنامه اطلاعات این تیتر را در صفحه اوّل خود زده بود که: برای بررسی امکانات سرمایه‌گذاری در ایران، راکفلر ولیلیانتال به اتفاق بزرگترین سرمایه‌گذاران آمریکا به تهران می‌آیند. در صفحه 13 همان روزنامه اضافه شده بود: در کنفرانس سرمایه‌گذاری آمریکا در ایران که روزهای 29 و 30 اردیبهشت ماه در هتل هیلتون ترتیب خواهد یافت 35 نفر از رؤسای کل شرکتهای بزرگ آمریکایی که مجموعاً تولیدات سالیانة آنها بالغ بر 25 میلیارد دلار می‌شود شرکت خواهند جست.[13] به نوشته مطبوعات برخی از این سرمایه‌داران در هر دقیقه ده هزار دلار درآمد داشتند.[14] این سرمایه‌داران از جمله خود دیوید راکفلر به ایران آمدند و در یک سمینار شش روزه شرکت کردند و پس از آن نیز همراه با خانواده‌هایشان به حضور شاه رسیدند.[15] این واقعه موجی از اعتراضات را میان انقلابیون در پی داشت. از جمله شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی در تاریخ 18 اردیبهشت 1349 در مسجد موسی‌بن جعفر(ع) خیابان غیاثی بیان داشت: پست مانیل حسّاس است و گفتنی‌ها زیاد است ولی چه کنیم؟ با این جمعیت کم مجبوریم نفس‌ها را در سینه حبس کنیم. مثلاً یکی از این گفتنی‌ها که این روزها سر و صدای آن همه مملکت را پر کرده و جراید هم نوشته‌اند این است که قرار است 35 نفر از آمریکاییان به ایران آمده و در این مملکت سرمایه‌گذاری کنند. آیا می‌دانید استعمارگران و یارانشان چه تصمیم‌هایی دارند و چه ظلم‌هایی خواهند کرد؟[16] به دنبال این سخنرانی و دیگر اقداماتی که شهید سعیدی برای اعتراض به ورود سرمایه‌داران آمریکایی کرد در 11 خرداد همان سال دستگیر و در 20 خرداد توسط ساواک به شهادت رسید.[17] علاوه بر واکنشهای د اخلی و خارجی به قتل شهید سعیدی، امام خمینی(ره) هم در بیانیه‌ای به تاریخ 20 تیر 1349 بیان کردند: ... این خوان یغما که مدتهاست مورد هجوم چپی و راستی قرار گرفته و گاهی با صراحت تقسیم گردیده اکنون با عناوین دیگر با کمال عوام‌فریبی نقشه‌کشی شده و مورد تقسیم قرار گرفته است. از طرفی کارشناسان چپی که مقصود آنها اسارت شرق و ملل اسلامی است به اسم تأسیس کارخانه ذوب آهن[18] (که نفع آن برای استعمار و کسب وجهه دستگاه جبار بیش از نفعی است که به ملت می‌رسد) و از طرف دیگر کارشناسان و سرمایه‌د اران بزرگ آمریکا به اسم عظیم‌ترین سرمایه‌گذاری خارجی برای اسارت این ملت مظلوم به ایران هجوم نموده‌اند. سرمایه‌دارانی که بنا به نوشته بعضی از روزنامه‌ها هر لحظه از عمرشان دهها هزار دلار قیمت دارد، باید دید برای چه منظور در تهران اجتماع می‌کنند؟ آیا برای غمخواری و انسان‌دوستی است؟! کسانی که دنیا را به خاک و خون کشیده‌اند و دهها هزار انسان را برای شهوات به زیر خاک کرده‌اند در اینجا دوست صمیمی ما هستند یا نفوذ دولت ایران و عمت شاه موجب این امر است؟! (این را هم همه می‌دانند) یا سودجویی سیاسی و اقتصادی با دامنة وسیع آن که پایگاهش ایران و سایر ممالک اسلامی و دیگر ممالک شرقی است از یک طرف و خودباختگی دستگاه ننگین ایران در مقابل استعمار چپ و راست از طرف دیگر موجب این بدبختیهاست؟!... اکنون راه را برای مصیبت بزرگتری باز کرده‌اند و ملت را به اسارت سرمایه‌داران می‌خواهند درآورند... اینجانب اعلام می‌کنم هر قراردادی که با سرمایه‌داران آمریکا و دیگر مستعمرین بسته شود مخالف خواست ملت و مخالف احکام اسلام است.[19] همچنین در بیانیه‌ای که به نام حوزة علمیة قم در این رابطه صادر شد آمده بود: ملت ایران، جامعة روحانیت در این لحظات حساس برحسب وظیفه اسلامی شما را به این خطر بزرگ توجه می‌دهد و عواقب وخیم و شوم این دسیسه شاه را برای شما گوشزد می‌نماید. باشد که به پاخیزید و جلوی خطر را بگیرید.... ملت ایران، حاضر نشوید راکفلری که دیروز ملت‌های آمریکای لاتین با تظاهرات شدید از آمریکای لاتین بیرونش کردند امروز با استقبال گرمی وارد ایران شود... ملت ایران، شما بودید که در مقابل انحصار تنباکو برپاخاستید و کاخ استبداد شاه وقت و امپریالیسم بریتانیا را به لرزه درآوردید. به پاخیزید و جلوی این جنایت که انحصار کلیة منابع طبیعی و اقتصادی را دربردارد بگیرید.[20] از دیگر مبارزان، عزت شاهی هم در خاطرات خود می‌گوید: در اواخر فروردین 49 شنیدیم که تعدادی از سرمایه‌داران آمریکایی از جمله [دیوید] راکفلر می‌خواهند به ایران بیایند... گروه ما هم تصمیم گرفت که در همراهی با این مخالفت‌ها بیانیه‌ای صادر کند. قرار بر این شد که نام و امضای چهره‌های سرشناس پای این بیانیه باشد. به عبارتی چون این کار م خالفت علنی بود اگر ما دستگیر می‌شدیم تنها عنوان موزع و پخش کنندة بیانیه را داشتیم و امضاءکنندگان خود پاسخ‌گو بودند. به دنبال چند نفری از سرشناسان سیاسی مانند اللهیار صالح رفتیم که نپذیرفتند. داریوش فروهر هم مشروط به این که بیانیه به نام حزب ملت ایران باشد پذیرفت که شرط مقبولی نبود. لذا طرح ما شکست خورد و آیت‌الله سعیدی گفت خود به تنهایی اعلامیه‌ای صادر می‌کند... به هر روی ما اعلامیه‌های تند آیت‌الله سعیدی را پخش کردیم. تبعات پخش اعلامیه دامن ما را گرفت.[21] که در واقع آغاز فرارها و مخفی شدن‌های متوالی عزت شاهی شد.
 
ب: رابطه شخصی و دوستانه
چون همان طور که در ابتدا گفتیم بنای ما در این بخش براساس اختصار است در اینجا به بازگویی سخنان یک نویسندة انگلیسی بسنده می‌کنیم: در میان اشخاص بی‌تاج و تخت نلسون راکفلر یکی از کسانی بود که شاه از مصاحبت او خشنود می‌شد. این مسأله قابل درک بود زیرا نلسون راکفلر بیش از هر کس شبیه به یک شاه بود. یکی از زندگی‌نامه‌هایش او را امپراتور راکفلر نامیده بود. او نیز دربار خودش را داشت که در شهر نیویورک و آلبانی آمریکا و اتحادیه‌های کارگری گسترده بود. راکفلر نیز مانند شاه افکار دور و دراز در سر داشت. هر دو آنها بی‌اندازه در مورد کشورهایشان و خودشان بلندپرواز بودند. هر دو زنهایشان را طلاق داده و مجدداً ازدواج کرده بودند و به زنان جوان و زیبا علاقه داشتند. هیچ یک دوستان صمیمی نداشتند ولی هر دو هنری کیسینجر را می‌ستودند. شاه و راکفلر هر دو گاهگاه کتابهایی در تعریف و تمجید از خودشان انتشار می‌دادند که در ظاهر به قلم خودشان بود ولی در باطن یک یا چند نویسندة مزدور برایشان می‌نوشتند. هر دو بنیادهای عظیم خانوادگی داشتند هر چند بنیاد پهلوی بیش از بنیاد راکفلر انتقادهای تند و تیز برمی‌انگیخت. هر دو علائق خانوادگی محکم داشتند. تفاوت عمده میان این دو نفر در شخصیت آنها بود. راکفلر مردی بود اجتماعی که تظاهر به صمیمیت می‌کرد. به هر کس می‌رسید سلام می‌داد و تبسم می‌کرد. ولی شاه کناره‌گیر و کم‌رو بود. ضمناً راکفلر نوعی شوخ طبعی داشت که شاه به کلی فاقد آن بود.[22]
 
ج: ارتباط سیاسی
در بحبوحة نزدیک انقلاب نلسون راکفلر در مه 1978 میلادی (اردیبهشت و خرداد 1357) به تهران آمد. پیش از آن چند دوره تظاهرات علیه شاه روی داده بود و چند هفته قبل نیز کودتایی به اشاره شورویها در افغانستان روی داده و حکومت را به دست کمونیستها سپرده بود. شاه بدون رودربایستی از راکفلر پرسید آیا این وقایع بدان معنا نیست که آمریکاییها و روس‌ها دنیا را بین خودشان تقسیم کرده‌اند؟[23] این سؤال ناشی از این توهم بود که شاه، انقلاب را یک توطئه بین‌المللی علیه خود می‌دانست.[24] در ادامه هم که در آتش تنور انقلاب بیشتر دمیده می‌شد راکفلر در تماس تلفنی با او باقی ماند و پیشنهادهایی برای کمک به او عرضه کرد.[25] از طرف دیگر وقتی اشرف خواهر شاه پس از یک اقامت کوتاه در تهران در تابستان به درخواست برادرش دوباره ایران را ترک کرد و به حال تبعید به آپارتمانش در نیویورک رفت از راکفلرها پرسید آیا می‌توانند برای مقابله با تبلیغات شدیدی که علیه شاه می‌شود کاری بکنند.[26] در پاسخ، نلسون راکفلر تصمیم گرفت که یکی از افراد دم و دستگاه خود را برای کمک به شاه وارد ماجرا کند. وی رابرت آرمائو بود که از این موقع تا مرگ شاه همه کاره شاه حساب می‌شد و نقشی مثل اسدالله علم در دهه 40 و 50 شمسی را برای شاه ایفاء می‌کرد. آرمائو یک وکیل تعلیم دیدة روی آورده به چرخة مشاورت در روابط عمومی و متخصص در سیاست و حکومت بود. رشته اصلی آرمایو حقوق کار بود و برای نلسون راکفلر هم به عنوان مشاور روابط کارگری خدمت می‌نمود. در سالهای زیر بیست سالگی آرمائو نزد راکفلر که در آن زمان فرماندار نیویورک بود در این همه رشته کارآموزی کرد. نزدیکی آرمائو با راکفلر او را با مشکلات شاه آشنا کرد. یکی از روزها زمانی که آرمایو دسته‌ای از رهبران کارگران را برای بحث درباره اختلافات موجود به دفتر راکفلر راهنمایی می‌نمود. راکفلر به وی اطلاع داد که درست در همان لحظه مذاکره تلفنی با شاه را به اتمام رسانیده بود و شاه نیز با مسایل کارگری خاص خود دست به گریبان بود.[27] خود آرمائو تعریف می‌کند که در اوت 1978 (مرداد و شهریور 1357) به ملاقات نلسون رفت و او مشغول مکالمة تلفنی بود. می‌گوید: او با سبک غیرقابل تقلیدش گوشی تلفن را با دست پوشاند و چشمکی زد و گفت این شاه است. بدین ترتیب من بخشی از این مکالمه تلفنی را شنیدم. پس از آنکه راکفلر گوشی را بر زمین گذاشت اظهار نمود که شاه به او گفته که همه اشخاصی که به او نزدیک بوده‌اند او را ترک نموده‌اند. او به کلی تنهاست و حالش خوب نیست. در این هنگام راکفلر افزود مشاهدة تنهایی شاه بسیار غم‌انگیز است.[28] آرمایو در اوایل ماه نوامبر (آبان 1357) با اشرف در نیویورک دیدار کرد و به وی اظهار کرد برای کمک به شاه نسبتاً دیر شده است. در این بازی ما باید توپ را در هوا برباییم. با این وجود مذاکره‌اش با شاهزاده خانم را به راکفلر گزارش کرد و معاون رئیس‌جمهور سابق پس از مشورت با هنری کیسینجر که او نیز دوست شاه بود از آرمایو خواست که برای یافتن راه خنثی کردن تبلیغات مخالف شاه به ایران برود.[29] در اواخر 1978 آرمایو عازم ایران شد. تصور این که یک متصدی روابط عمومی جوان جمهوریخواه اهل نیویورک قادر باشد تخت و تاج شاه را نجات بدهد خود گویای اعتماد به نفس صنعت روابط عمومی راکفلرهاست.[30]
 

 

نگاهی به روابط راکفلر ها و شاه ایران(بخش اول)

ارسال  شده توسط  سلمان فارسی در 89/11/20 12:27 صبح

نگاهی به روابط راکفلر ها و شاه ایران(بخش اول)

حسین عطایی

 

در میان اشخاص غیرایرانی و عمدتاً آمریکایی‌ که شاه با آنها ارتباط دوستی برقرار کرده بود نام خانواده راکفلر در صدر می‌نشیند. خاندان راکفلر از جمله معروف‌ترین خانواده‌های دارای قدرت اقتصادی و سیاسی در آمریکا از بیش از یک قرن پیش تاکنون بوده‌اند که شاه با دو برادر از نسل سوم آنها یعنی نلسون راکفلر و دیوید راکفلر آشنا و دوست بود. روابط شاه با این دو برادر را می‌توان به دو دوره قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرد.

   
دخالت بیگانگان در امور داخلی دیگر کشورها در دو سطح دخالت دولتها و دخالت اشخاص قابل بررسی است. موضوع و شدّت یا جنبة کیفی و کمّی این دخالتها تحت تأثیر عوامل و متغیّرهای مختلفی است که از جمله مهم‌ترین آنها میزان استقلال دولت یا حکمران هدف است. در طول حکومتهای معاصر ایران، محمدرضا پهلوی از همان ابتدا به بدترین نحو ممکن پایه سلطنت خود را بر عدم استقلال و وابستگی صرف قرار داد[1] و طبیعتاً با این نحوه شروع مجبور بود که در ادامه هم برای حفظ قدرت خود همین روش را در پیش بگیرد. در اینجا درصدد ذکر دخالت کشورهای خارجی در امور ایران طی 37 سال سلطنت شاه‌ نیستیم بلکه می‌خواهیم روابط و اثرگذاری اشخاص خارجی بر شخص شاه و از این طریق بر کل جریان حکومت را مورد بررسی  قرار دهیم. نکته حائز اهمیت در این باره این است که تمامی افرادی که در ادامه نام تعدادی از آنها را خواهیم آورد به مرور زمان روابط شخصی دوستانه با شاه برقرار کرده و مناسبات غیررسمی و خارج از چارچوب سیاست با او پیدا می‌کنند و این امر برای کلیه آشنایان به امور ایران روشن است که در سیستم بوروکراسی این کشور هر مقدار که مناسبات اشخاص غیررسمی‌تر و شخصیت طرفین هم بیشتر جنبه حقیقی داشته باشد تا حقوقی تا چه حد، میزان تأثیر و تأثّر در این روابط افزایش پیدا خواهد کرد.
این طرز نگاه از چند جهت ارزشمند است:
اولاً زوایایی از تاریخ معاصر ایران بررسی می‌شوند که کمتر در مرکز توجه بوده‌اند یا اگر به آنها پرداخته شده در ضمن و حاشیه بوده است. ثانیاً می‌توان جنبه‌های بیشتری از دخالت بیگانگان در ایران را کشف کرد. ثالثاً طبق این اصل معروف که اگر می‌خواهی کسی را بشناسی دوستش را بشناس با شناسایی دوستان خارجی شاه پی بردن به جنبه‌های روانی و اخلاقی او آسان‌تر و بیشتر می‌شود و بی‌شکّ این جنبه‌ها در نحوة عملکرد وی در طول سلطنت و واکنشش در مقابل انقلاب اسلامی سهم به سزایی داشته‌اند.[2] بنابراین بررسی ما دارای دو جنبه خواهد بود:
 1ـ معرفی دوستان خارجی شاه 2ـ بیان روابط مختلف میان آنها.
 
در میان اشخاص غیرایرانی و عمدتاً آمریکایی‌ای که شاه با آنها ارتباط دوستی برقرار کرده نام خانواده راکفلر در صدر می‌نشیند. خاندان راکفلر از جمله معروف‌ترین خانواده‌های دارای قدرت اقتصادی و سیاسی در آمریکا از بیش از یک قرن پیش تاکنون بوده‌اند که شاه با دو برادر از نسل سوم آنها یعنی نلسون راکفلر و دیوید راکفلر آشنا و دوست بود. روابط شاه با این دو برادر را می‌توان به دو بازة زمانی قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرد. یافتن منابع و سرنخ‌ها و جستجو در آنها برای واکاوی این رابطه در مدت بعد از انقلاب به خاطر نقش فعال و آشکاری که این دو برادر در این دورة زمانی ایفاء کرده‌اند در عین پراکندگی و گستردگی امکان‌پذیر است امّا برای دورة قبل از انقلاب امید به وجود منبعی برای یافتن اطلاعاتی در این باره نزدیک به صفر است. این امر از آنجا آب می‌خورد که روابط شاه با برادران راکفلر اصولاً این گونه بود که در مورد دیوید بیشتر حول محور اقتصادی و مالی و درباره نلسون دایر مدار روابط و اشتراکات دوستانه شخصی می‌چرخید و مشخص است که هر جا پای اقتصاد و دوستی به میان آید اگر چه بعضی مسایل را همه می‌دانند ولی در هیچ جا نه گفته می‌شود و نه نوشته. با در نظر داشتن این محدودیتها و همچنین محدودیت وقت تصمیم گرفته شد که در این مقاله دوره بعد از انقلاب این رابطه به طور مفصل و مستند بررسی شود و درباره قبل از انقلاب که به حق از اهمیت بیشتری برخوردار است به اجمال ذکری به میان آید تا زمانی که زمینه تحقیقات بیشتر فراهم شود تکمیل گردد. لازم بود که قبل از ورود به اصل موضوع یک مقدمه نظری مطرح شود تا اصلی کلی بر تار و پود بحث حاکم باشد و بر طبق آن، قضایا تجزیه و تحلیل شوند.
 
مقدمه
هدف استعمارگران در ایران چه بوده است؟ این سؤال در ذهن هر جوینده‌ای که کتاب قطور دخالت بیگانگان در ایران را با صفحه اوّل ورود برادران شرلی به دربار شاه عباس ورق بزند پیش می‌آید.[3] از سوی دیگر رفتارهای شخصی و اجتماعی انسانها آن زمان قابل تحلیل معقول و منشأ کسب تجربیات ثمربخش هستند که به پیش‌زمینه‌های فکری و اعتقادی آنها توجه شود. در پس هر عمل اعتقادی وجود دارد که علت آن عمل است. بررسی مطلوب عملکرد بیگانگان خصوصا غربیان در ایران هم منوط به توجه به این امر است یعنی به جای ذکر مکرر سابقه دخالت خارجیان در سرزمین خود و برشماری آثار زیانبار آن لازم است در ایستگاه اوّل به پشتوانه‌های فرهنگی و فلسفی این دخالتها بپردازیم تا روابط علّی و معلولی میان پیش زمینه‌های فکری و بروزهای خارجی آن کشف شود تا از این طریق هم به تحلیلی درست و واقع‌گرا از حوادث تاریخی دست یافت و هم بتوان در آینده در برابر موارد مشابه عکس‌العمل مناسب به نمایش گزارد. بررسی پیش‌زمینه‌های فکری استعمارگران مجالی طولانی و پردامنه می‌طلبد که موضوعاً از محل بحث ما خارج است ولی اشاره‌ای به آن هر چند مختصر ضروری است. این امر بدیهی ا ست که غرب بعد از انقلاب علمی و صنعتی دیگر جامعه‌ای خدا محور یا معنویت محور نیست بلکه اصولی مثل توجه افراطی به جنبه مادی انسان و رفاه بالاتر به هر نحو ممکن جانشین آن شوند. در واقع اقتصاد و مسایل مربوط به آن در رأس معیارهای تطبیق رفتارهای فردی و اجتماعی قرار گرفت و دقیقاً همین اصول بر روابط استعمارگران خارجی با حکومتهای عقب‌مانده صنعتی یا جنوب یا جهان سوم طی قرون جدید حاکم بوده است. بنابراین طبیعی است رفتار استعمارگران در ایران را هم با توجه به همین نکات بازبینی کنیم.
 
بخش اوّل: معرفی خانواده راکفلر
الف: نلسون راکفلر
نلسون آلوریچ راکفلر در سال 1908 میلادی در شهر نیویورک متولد شد. پدربزرگ وی، جان دیوسی راکفلر (1937ـ1839م) بنیانگذار شرکت نفتی استاندارد و بنیاد راکفلر و در واقع سرسلسلة ثروت این خانواده بود. در زمان پدر نلسون، جونیور راکفلر (1960ـ1874م) هم روز به روز بر قدرت و ثروت خانواده راکفلر اضافه می‌شد به طوری که هنگام تولد نلسون، دیگر خانواده راکفلر از این نظر در سطح آمریکا و حتی دنیا شناخته شده بودند. نلسون علاوه بر ادامه فعالیتهای اقتصادی خانواده خود به دخالت در امور سیاسی هم علاقه داشت. به همین جهت در زمان روزولت، دستیار وزیر خارجه در امور جمهوری‌های آمریکا شد. او همچنین در سال 1952 در دولت دوایت آیزنهاور رئیس کمیته مشورتی سازماندهی دولت بود و در جلسات هیئت دولت و شورای امنیت ملی شرکت می‌کرد. نلسون از سال 1959 تا 1973، 4 دوره به فرمانداری ایالت نیویورک انتخاب و به قول بعضی به خاطر نفوذش انتخاب و انتصاب شد. در این مدت همیشه اتهاماتی مثل نادیده گرفتن و ضایع کردن حقوق فقیران و دادن امتیازات غیرقانونی به بازرگانان و استفاده از رانت و پارتی بازی برای تقویت فعالیتهای اقتصادی خانواده‌اش بر وی وارد می‌شد.[4]  اوج فعالیت سیاسی وی در سال 1974 اتفاق افتاد. زمانی که جرالد فورد پس از افتضاح واترگیت جانشین نیکسون شد نلسون را به معاونت خود انتخاب کرد که تا سال 1977 و انتخاب کارتر استمرار داشت. نلسون سرانجام در سال 1979م درگذشت. در ابتدا کارمندانش این داستان را منتشر کردند که او در حال نوشتن آخرین کتابش در پشت میز کارش جان سپرده است ولی به زودی روشن شد که او در آغوش معشوقة جوانش مرده است. در طول زندگی نلسون همیشه ارتباط‌های جنجالی وی با زنان زیبا به طور گسترده مطرح بود.
 
ب: دیوید راکفلر
متولد 1915 در نیویورک است. دوران کودکی و نوجوانی را مانند برادرش نلسون در رفاه کامل به سر برد و تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشگاه هاروارد و دانشگاه اقتصاد لندن و دانشگاه شیکاگو تا درجه دکترای اقتصاد به اتمام رساند وی پس از سپری کردن دوره سربازی وارد دنیای قدرت و پول شد و از آن زمان تاکنون همیشه به عنوان سخنگوی جامعه تجاری و مدافع حقوق ثروتمندان شناخته می‌شود. نشان دادن دامنه نفوذ دیوید راکفلر در سطح آمریکا و جهان واقعاً در چند سطر قابل بیان نیست و ما در اینجا تنها به چند پست از ده‌ها پستی که وی در این مدت عهده‌دار آن بوده اشاره می‌کنیم:
ـ سهامدار بانک Chase Manhattan (که هم اکنون با نام JPMorana chase  شناخته می‌شود) و رئیس هیئت مدیرة آن از 1969 تا 1981م. این بانک از بزرگترین بانکهای جهان است به طوری که به عنوان عامل مالی سازمان ملل عمل می‌کند. این بانک در حقیقت بانک خصوصی خانواده راکفلر شناخته می‌وشد و دیوید با داشتن 7/1 درصد از سهام آن بزرگترین سهامدار آن است.
ـ سهامدار شرکت نفتی Standard که پدربزرگش بنیانگذار آن بود و در حال حاضر با نام Exxon mobil شناخته می‌شود.[5]
ـ عضویت در شورای روابط خارجی آمریکا (CFR) از سال 1949م و ریاست بر آن از 1970 تا 1985م. اهمیت و جایگاه این شورا که همیشه از اعضای برجسته و با سابقه‌ای تشکیل می‌شود به حدی است که بعضی آن را وزارت خارجه واقعی آمریکا می‌دانند.
ـ مؤسس کمیسیون سه جانبه (Trilelateral Commission) و ریاست بر آن از 1977 تا 1991م. این شورا به بررسی روابط میان آمریکا و اروپا و ژاپن می‌پردازد.
 
ـ پایه‌گذار و عضو اصلی انجمن مخفی چندملیّتی بیلدربرگ از 1954 تاکنون.[6]
دربارة دیوید مسائلی مطرح است مبنی بر این که وی از بزرگترین حامیان صهیونیست جهانی است. به هر ترتیب که باشد جای بررسی این موضوع  در این مجال نیست.
 
 

 

وهابیت شجره خبییثه ای که صهیونیسم میوه آن را می چیند

ارسال  شده توسط  سلمان فارسی در 89/11/1 11:48 صبح

منبع وبلاگ رسانه کوچک من برای روشن گری
فرهنگ و منش وهابی گری نوعی که تفکر ساختگی ساخته و پرداخته غرب است و آنها برای تامین اهداف خود این فرقه را ایجاد کرده اند به طور خلاصه در مطالب گذشته به ویژگی ها و اثرات جریان سلفی گری و وهابیت پرداخته شد اما به طور کلی می توان ثمرات این فرقه  را برای غرب این مسائل دانست .
انحراف جریان ها وجنبش های اسلامی
به سمتی که کمترین مزاحمت را برای اقدامات شیطانی غرب نداشته باشد  برای مثال جریان سلفیه کمترین تقابل را با صهیونیسم ندارد  وهابی ها هیچ گونه تحرکی علیه اسرائیل از خود نشان نمی دهند مفتی های وهابی فتوایی در جهت تحریم اسرائیل مبارزه با و مسائلی از این قبیل به هیچ عنوان صادر نمی کنند . حتی گروه های تند رو وهابی که القاعده در راس آنهاست حتی یک سنگ به طرف اسرائیل  پرتاب نمی کنند و یک بیانیه صادر نمی گنند .
 

بلکه در بسیاری از موارد پرده نفاق از چهره بر می دارد و خود را برادر صهیونیسم می خواند تا جایی که گوی سبقت را در دشمنی با شیعه از صهیونیست ها می ربایند از این دسته اقدامات می توان فتوای وهابیون مبنی بر حمایت از اسرائیل در جنگ با حزب الله و حتی حماس شمرد که گمان نمی کنم حتی برساده لوح ترین افراد هم موضوع اتحاد شوم بین صهیونیست ها و سلفی ها پوشیده باشد   
کنترل جنبشهای عدالت طلبانه و آزادی خواهانه به وسیله ترویج تفرقه و فرهنگ تکفیری  بین مسلمانان به عبارت دیگر (اجرای دکترین بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد ) به این ترتیب یک دشمن غدار و قدرتمند  در مقابل جنبش های شیعه  با فکر عاشورایی و حتی جنبش های سنی مانند حماس و اخوان المسلمین ، و در کنار جنبش جهانی صهیونیسم با این تفاوت که صهیونیست ها از بیرون و سلفی ها از درون اسلام به ما ضربه می زنند که البته ضربه آنها کاری تر موثر است
ترویج فرهنگ اسلام هراسی در بین جامعه جهانی خصوصا جوامع غربی ، به وسیله اقدامات خشونت آمیز تروریستی و خلاف عقل و فطرت و عرف ، به گونه ای که به وسیله فتواها ، تکفیر ها ، ترور ها و کشتار هایی که عموما این کشتار ها در شهرها و محل های شیعیان اتفاق می افتد  و بزرگ نمایی هایی که در باره این اتفاقات به وسیله ماشین بزرگ  تبلیغات غرب انجام می شود ، بسیاری از مردم جهان  وقتی کلمه اسلام را می شنوند مفاهیمی مانند ترور ، خشونت ، ظلم به زنان . کشتار بی رحمانه ، و کلاً توحش  به ذهن  آنها می آید
وهابیت با این رفتار ها به توجه گر جنایت های وسیع غرب  در کشور های اسلامی تبدیل شده است و
درگیری گروههای وهابی در پاکستان و افغانستان با ناتو بیشتر به یک جنگ زرگری شبیه است به قول شخصی که می گفت چه کسی باور می کند که طالبان  به عنوان یک گروه تروریستی  قدرتمندترین ارتش های جهان یعنی پیمان آتلانتیک شمالی  را  از شهر و استان های افغانستان  وادار به عقب نشینی می کند باید به یاد داشته باشید که همین گروه طالبان در زمانی که در اوج قدرت خود و بر مسند حکومت افغانستان بودند شکست های سختی را از حتی پلیس مرزی ایران خورده بودند
پس می توان سخن افرادی را که وهابیت را یکی از سه ظلع اتحاد شوم صلیب و صهیون و سلفی دانسته که در این دوران هم قسم شده اند که نگذارند  اسلام ناب محمدی در جهان حاکم شود
این مقاله دارد
 مطالب مفید و مرتبط در سایت های دیگر



همکاری مفتی های وهابی با صهیونیست ها

چرا وهابیون با صهیونیست ها به وحدت رسیده اند

سیاست‌زدگی و دنیازدگی


<      1   2   3   4