همان طور که می دانید پولس بدون اینکه با حواریین ارتباط داشته باشد ادعا کرد که با خود مسیح در ارتباط است و چند تغییر بدعت عمده را در دین ایجاد کرد که اولی ان موضوع عیسی خدایی و تثلیث است این آموزه ای بود که که در اکثر ادیان و نحله های منحرف آن زمان وجود داشت و خیلی دور از ذهن بشر نبود و به راحتی می توانستند مردم به آن معتقد شوند چون دیگر لازم نبود همه قالب های فکریشان در هم بریزد بلکه همان عقاید را باید معتقد می شدند ولی با مصداق جدید و و رنگی زیبا تر و الا شالوده تفکرات همان عقاید کفر امیز و الحادی دوران باستان بود به این ترتیب بسیاری از کسانی که قالب تفکرات یونان و روم قدیم برایشان جا افتاده بود راهی برای ورود به آیین نو ظهور یا فتند.

 





دیگر اینکه این بدعتی که پولس گذاشت موجب شد مردمی که ختنه کردن برایشان سخت بود و به دلیل وجوب ختنه در دین مسیح به این آیین در نمی آمدند برایشان این مشکل حل شد و بدون تحمل ختنه می توانستند وارد این آیین شوند.
و در آخر اینکه اشخاصی مایل نبودند به دستورات نسبتا سخت شریعت عمل کنند بعد از تغییر و بدعتی که پولس ایجاد کرد می توانستند بدون تقیید به احکام شریعت می توانستند با صرفا یک پذیرش و تصدیق به اعتقادات مسیحی و بدون رعایت آحکام و مناسک دینی خیال کنند که نجات یافته اند و مومن شده اند .
این بدعت ها که پولس در دین مسیح ایجاد کرد موجب شد تا خیل جمعیت تازه ایمانان وارد مسیحیت شودبه این ترتیب تبلیغ پولس برای مسیحیت ظاهرا بسیار موفق تر از تبلیغی بود که دیگر حواریون انجام می دادند و به عبارت دیگر پولس به تنهایی کاری را کرد که عیسی علیه السلام و حواریین تنوانستند انجام دهند .
من نمی دانم بعد از این همه تغییر دیگر چه چیزی از دین مسیح باقی ماند و این مردم تازه ایمان به چه چیز مسیحیت ایمان آورده بودند که جعلی نبود مگر جز این است که دو رکن اصلی یک دین عبارتند از جهان بینی( همان عقاید و اصول دین) ایدئولوژی ( احکام عملی و فروع دین )و اینکه در این مسیحیت جدید ارائه شده توسط پولس هیچکدام از این دو مورد از دین مسیح سالم نمانده بود
نه اصول دین که دانسته در دین جدیدی که پولس به عنوان مسیحیت ارائه کرده بود خدا یک بشر بود ونه خدای بر تر از زمان و مکان که علم و حیات و قدرت لا یتناهی دارد و نه فروع دین که که دیگر بر همگان واضح است که پولس ادعا که دیگر شریعت نسخ شده است پس می توان به راحتی گفت این دین دیگر مسیحیت نبود بلکه آیین جدید ادعایی بود که پولس پیامبر دروغینی بود که آن را ابداع کرده بود
و مساله دیگر اینکه تمام انبیای الهی حتی در زمان اوج مظلومیت به گونه ای با قاطعیت با مظاهر ضلال بر خورد می کردند که مجال هیچ گونه تسامح و و تساهل را حتی در باره کوچک ترین آموزه از ضروریات دین نمی داده اند به همین دلیل بوده که همیشه حاضر بوده اند با تعداد طرفداران اندک آزار و شکنجه دشمنان و احیانا سخت ترین مرگها را تحمل کنند ولی حاضر به معامله کردن بر سر هیچ کدام از گزاره های کوچک و بزرگ دین خدا نشده اند .
آیا پولس اینها را نمی دانست؟
قطعا می دانست
چگونه شد که شخصی که شگنجه گر مسیحیان است یکباره مومن و مقدس می شود و بدون حتی یک جلسه اموزش دینی در مقابل بزرگترین حواریین قد علم می کند و خود را برتر از همه می داند براستی آیا این جریان مشکوک نیست؟
مگر عیسی علیه السلام پطرس را که بزرگ حواریین بود به عنوان جانشین خود خطاب نکرد
چرا پولس به عنوان کسی که داعیه ارتباط مستقیم با عیسی را داشت بیشترین حمله را به پطرس می کرد؟
این برای من مسلم است که هیچگاه پولس به مسیح ایمان نداشت بلکه مامور بود که مسیحیت را از درون به گونه ای واژگون و فلج کند تا دیگر برای جامعه زر پرست یهودیان آن زمان تهدیدی به شمار نیاید که البته به هدف خود هم رسید و انچه می خواست محقق شد
این گفتار ادامه دارد...